تقدیم به غواصان دست و بال بسته مهتا پناه

تقدیم به آدم های بی ادعایی که این گونه رفتند تا عده ای، آن گونه ادعای آدمیت کنند... 

قلبش عجیب انگیزه ی پرپر زدن دارد 

بر سینه اش می کوبد و این در، زدن دارد 

یک عمر، درها را به رویش بسته بودند و 

حالا درِ بی پیکرِ آخر، زدن دارد 

هی سنگ، پشت سنگ، چشم شیشه ها خون شد 

آخر، بلور قلبِ یک مادر، زدن دارد؟! 

هی زخمه پشتِ زخمه، سوز دل به دریا زد 

این سازِ ناکوک ارزش بهتر زدن دارد

 

با باله های بسته هم، پرواز خواهد کرد 

آن شاه ماهی که هوای پَر زدن دارد

 

او اوج می گیرد، ولی دستان ما این جا 

باز است و تنها...قدرت بر سر زدن دارد. 

از : مهتا پناه