اساتید و دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی



۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهتا پناه» ثبت شده است

غزلی تقدیم به غواصآن دست و بال بسته از مهتا پناه

تقدیم به غواصان دست و بال بسته مهتا پناه

تقدیم به آدم های بی ادعایی که این گونه رفتند تا عده ای، آن گونه ادعای آدمیت کنند... 

قلبش عجیب انگیزه ی پرپر زدن دارد 

بر سینه اش می کوبد و این در، زدن دارد 

یک عمر، درها را به رویش بسته بودند و 

حالا درِ بی پیکرِ آخر، زدن دارد 

هی سنگ، پشت سنگ، چشم شیشه ها خون شد 

آخر، بلور قلبِ یک مادر، زدن دارد؟! 

هی زخمه پشتِ زخمه، سوز دل به دریا زد 

این سازِ ناکوک ارزش بهتر زدن دارد

 

با باله های بسته هم، پرواز خواهد کرد 

آن شاه ماهی که هوای پَر زدن دارد

 

او اوج می گیرد، ولی دستان ما این جا 

باز است و تنها...قدرت بر سر زدن دارد. 

از : مهتا پناه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

شعر معاصر (غزل) مهتا پناه

شعر معاصر مهتا پناه

چه شد نتیجه ی احساس ِ  ابتذالی ِ مان؟

و بی لگامی ِ  امیال لاابالی ِ مان

هوا  هوای نفس گیر و ناجوانمردی ست

عجب برودتِ سختی ست در حوالی ِ مان! 

درون شهر خودت هم، غریبه می مانی

واین تمام ِ دلیل شکسته بالی ِ مان

به باد رفته در آشوب ِ عصر ماشینی 

اصالت ضربان دارِ  نقش قالی ِ مان

چقدر بر سر هم، کاسه کوزه می شکنیم

تَرَک تَرَک شده اندیشه ی سفالی ِ مان

خدای رنگ و ریاییم و از خدا دوریم 

چه آمده ست سَر ِ  پاکی و زلالی ِ مان؟! 

به خود دروغ چرا؟  پوچ بود؛ از،  اول

نبود هیچ گُلی در دو دست ِ  خالی ِ مان.

(مهتا پناه) از مجموعه غزل (وقتی بلرزد قلب باد از رقص بیدی) ناشر فصل پنجم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰