پادگان آموزشی دانشجویان وظیفه - مرکز آموزش پدافند هوائی سمنان
با سلام امروز یکشنبه - ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ مصادف با الأحد - ١٩ شعبان ١٤٣٦
مدیر گروه کامپیوتر دانشگاه ازاد برای آموزش سربازی به گروه پدافند سمنان اعزام می شود سازمان به
کار گیرنده : پدافند قرارگاه خاتم الانبیاء آجا می باشد .
آنچه در ادامه مطلب خواهید خواند :
آشنایی با گروه پدافند سمنان و پدافند خاتم الانبیاء آجا - خاطرات مرکز آموزش گروه پدافند سمنان نیز از اول تا آخر نوشته خواهد شد . . .
با سلامی دیگر خدمت کاربران عزیز
اول از تذکرات برگه اعزام به خدمت شروع کنیم و سپس وارد اصل مطلب بشیم
تذکرات
1-در صورت وجود هرگونه مغایرت در اطلاعات و سوابق مندرج در این برگ مراتب را در اسرع وقت به رده های وظیفه عمومی محل سکونت خود اعلام نمایید
2-هر گونه تغییر وضعیت قبل از موعد اعزام ، مانند قبولی در دانشگاه ها و موسسات آموزشی عالی ، معالفیت پزشکی ، کفالت و ... را به معاونت وظیفه عمومی مرکز استان خود اطلاع دهید .
3-مشمولانی که دارای سابقه خدمت قبلی در هر یک از نیروهای مسلح می باشند می بایتس برای ادامه خدمت به همان نیرو اعزام شوند . در صورت هرگونه مغایرت مراتب به اطلاع مسئولین اعزام برسانید .
4-هنگام عزیمت به مراکز آموزشی ، وسایل شخصی مورد نیاز را به همراه داشته و از همراه داشتن وسایلی مانند (تلفن همراه ، زیور آلات و ...)خودداری نمایید .
5-موی سر مشمول به هنگام اعزام می بایست با نمره 4 اصلاح و وضعیت ظاهری و لباس نیز ساده و متعارف باشد.
6-به هنگام اعزام این مدارک را به همراه داشته باشید : الف_ برگ واکسیناسیون ب_تصویر صفحات شناسنامه ج_تصویر کارت ملی د_عابر بانک سپه
7-عدم حضور شما در زمان و مکان تعیین شده ، غیبت محسوب و مشومل اضافه خدمت خواهید شد.
انواع کسری خدمت در نیرو های نظامی
کسر خدمت رزمندگی پدر
کسر خدمت بسیجی
کسر خدمت پروژه (برای دانشجویان با مدرک فوق لیسانس به بالا)
معاف از رزم ؟
معاف از رزم یعنی سرباز بدلیل نقوص و بیماری استخوانی یا بیماری پوستی و یا بیماری اعصاب بنابه نظریه پزشک معتبر نظام وظیفه قبل از اعزام به خدمت تایید شده و در برگ سبز وی ثبت می شود در این برگ در قسمت نوع بیماری : نوع بیماری وی ثبت و بنابه نظر فرمانده یگان این فرد معاف از رزم شناخته شده و از عمل پاسداری با اسلحه و رژه بنابه نظر فرمانده گردانی بلامانع می شود .
آشنایی با پدافند خاتم الانبیاء آجا
قرارگاه پدافند هوایی ارتش ایران یکی از نیروهای چهارگانه ارتش است که در بهمن ۱۳۸۷ و با تقسیم نیروی هوایی ایران به دستور رهبر جمهوری اسلامی ایران تشکیل شد.
به گفتهٔ سرتیپ خلبان احمد میقانی «تمام سامانههای متعلق به پدافند هوایی کشور از جمله رادارها، دستگاههای جمعآوری اطلاعات، آتشبارهای موشکی با بردهای بلند، متوسط و کوتاه و سامانههای توپخانهای پدافندی تحت کنترل قرارگاه پدافند هوایی خاتمالانبیا خواهد بود.» ستاد فرماندهی این نیرو در بزرگراه بسیج، بلوار هجرت، جنب بیمارستان بعثت نیروی هوایی ارتش قرار دارد.
فرمانده
اولین فرمانده این قرارگاه امیر سرتیپ خلبان احمد میقانی بوده است.
در تاریخ ۱۳۸۹/۱۱/۵ امیر سرتیپ ستاد فرزاد اسماعیلی از سوی فرمانده کل ارتش ایران به فرماندهی این قرارگاه منصوب شد. وی با ۴۳ سال سن یکی از جوانترین فرماندهان، در نیروهای مسلح ایران میباشد.
به گفتهٔ رهبر ایران، پدافند در اولویت اول نیروهای مسلح ایران است و این یک تغییر رویکرد بزرگ در روش جنگیدن نیروهای نظامی ایران است.
درجات در ارتش :
فوق دیپلم : گروهبان دوم ( 2 تا هشت )
لیسانس : گروهبان یکم ( 3 تا هشت )
فوق لیسانس : ستوان سوم (1 ستاره )
دکترا : ستوان دوم ( 2 ستاره )
دکترای تخصصی : ستوان یکم ( 3 ستاره )
درجات در ارتش بنابه دلایلی توسط پیشکسوتان و فرماندهان آن پس از شهریور سال 1393 یک درجه کمتر شد .
آشنائی با اصطلاحات جزئی سربازی
سرباز وظیفه : سربازی که دیپلم و یا زیر دیپلم هست در ارتش اصطلاحا به سرباز وظیفه خطاب می شوند.
دانشجوی وظیفه : سربازی که دوره دانشگاهی را دیده فوق دیپلم و به بالا تا دکترا دانشجوی وظیفه نامیده می شود .
فاصله شهر تبریز تا شهر سمنان برابر است با 835 کیلومتر
آشنایی با شهر سمنان
موقعیت شهر از نظر جغرافیایی
سمنان یکی از شهرهای ایران، مرکز استان سمنان و شهرستان سمنان است. این شهر در جنوب رشته کوه البرز و شمال دشت کویر در راه تهران به خراسان قرار گرفته است. آب و هوای آن خشک و معتدل میباشد. این شهر از سوی خاور با شهرهای دامغان شاهرود، از شمال به درجزین، مهدیشهر و شهمیرزاد و از باختر با سرخه همسایه است.
موقعیت شهر از نظر جاده ای
این شهر در طول جغرافیایی ۵۳ درجه و ۲۳ دقیقه و عرض جغرافیایی ۳۵ درجه و ۳۴ دقیقه واقع شده و ارتفاع متوسط آن از سطح دریا ۱۱۳۰ متر است. همچنین فاصله آن تا تهران ۲۱۶ کیلومتر است و به راه آهن سراسری تهران_مشهد، متصل میباشد و دارای دو فرودگاه (یکی تجاری و دیگری نظامی) میباشد. جمعیت شهرستان سمنان بر اساس نتایج سرشماری سال ۱۳۹۰ خورشیدی، برابر بر ۱۸۲٬۲۶۰ نفر که با این آمار، نود و پنجمین شهرستان بزرگ ایران است.
نوع قومیت موجود در سمنان
شهر سمنان با ۱۵۳٬۶۸۰ نفر جمعیت، اولین شهر استان میباشد.[۶][۷] نژاد مردم سمنان آریایی است و به زبان فارسی و زبان سمنانی سخن میگویند.
از نظر گردشگری و آثار باستانی
جاذبههای مذهبی
امامزاده یحیی بن موسی الکاظم
امامزاده علی بن جعفر الصادق
امامزاده علی بن اشرف
بقعه پیغمبران (سیم النبی و لام النبی)
مصلی بزرگ سمنان (محل برگزاری نماز جمعه)
امام زاده علویان
امامزاده سی سر
جاذبههای تاریخی و باستانی
مهمترین آثار تاریخی سمنان عبارتند از:
مسجد جامع سمنان
مسجد جامع زاوقان سمنان
منار سلجوقی مسجد جامع
مسجد امام سمنان
گرمابه پهنه
موزه گرمابه پهنه سمنان
دروازه ارگ سمنان
بازار سمنان
بازار مردهها
برج چهلدختران
قلعههای سارو
کاروانسرای سنگی آهوان
کاروانسرای شاه سلیمانی آهوان
کاروانسراهای شاه عباسی
مقبره درویش محمود
موزهها
موزه گرمابه پهنه سمنان
پارک موزه دفاع مقدس سمنان
موزه هنرهای معاصر شرق کشور
موزه حیات وحش سمنان
موزه سکه استان سمنان
صنایع دستی
صنایع دستی این شهر عبارتاند از:
سفال و سرامیک
دستبافها
پلاس و کرباس
پارچههای پشمی
چادرشبهای ابریشمی و پشمی
نمدمالی
گلیم بافی
قالی بافی
پلاک وسایل نقلیه سمنان
کد های استان سمنان 96 و 89 می باشد در خودروهای عمومی، تاکسیها و خودروهای دولتی حرف پلاک همیشه یکسان است.
اما در خودروهای شخصی این حرف پلاک بستگی به شهری دارد که پلاک خودرو در آن ثبت شدهاست.
سمنان : تا کنون حروف (ب) و (ج) واگذار شده است .
دامغان : حرف (ب) - شاهرود1 : حرف (ج) - گرمسار : حرف (د) - مهدیشهر : حرف (س) - شاهرود2 : حرف (ص)
وسایلی که بهتر از هنگام اعزام داشته باشید:
وسایل بهداشتی شامل : شامپو ، صابون ، ناخن گیر ، حوله ، لیف ، مسواک ، خمیر دندان
وسایل غذایی شامل : لیوان استیل دارای درب ، قاشق و چنگال و انواع بیسکویت و کمی خرما و آجیل و تن ماهی برای احتیاط بهتر است همراهتان باشد.
وسایل ضروری : و نخ و سوزن رنگ تیره مایل به سبز پر رنگ ، سنجاق قفلی ، عینک آفتابی ، قیچی ، خودکار ، ماژیک و لاک غلط گیر و دفتر خاطراتم که بد نیست بردارید .
مدارک لازم : عابر کارت سپه و دفترچه بیمه و شناسنامه ، کارت ملی + کپی هاشون
هر کدام از موارد بالا در مواقعی ضروری به دردتان می خورد سعی کنید تمام موارد بالا را تهیه کنید سپس هر چیزی اضافه خودتان می خواهید بردارید مثل مجله ، کتاب و ... را + موارد بالا کنید و در یک کیف پشتی بردارید
روز اعزام
روز دوشنبه 94/4/1 ساعت 7 دقیقه به ساعت 7 بیدار شدم دیر کرده بودم باید 7 تو هنگ تبریز بودم تا اعزامم به سمنان می کردن خانواده رو بیدار کردم و به عشقم اطلاع دادم که دارم میرم دیر کردم هر چی بدی خوبی دیدی حلالم کن خب میرم خدمت و اجباریه :(
خلاصه با ماشین رفتیم رسیدیم هنگ ساعت 7:01 دقیقه رفتیم داخل معاونت وظیفه عمومی ، مامان آمنه ، بابا احد ، آبجی عرفانه و داداش مبین به همراه خاله لعیا و پسر خاله ابراهیمم اومده بودن تا بدرقه ام کنن.
وقتی رفتیم داخل سربازای هر شهر بترتیب پشت سر هم صف کرده بودن دوستم خاکپور صدام کرد دیدم تو صف ایستاده و گفت صف تو هم بغل صف ماست مرسی از راهنماییشون :)
خلاصه اسم ها رو می خوندن و به اندازه ی اتوبوس سوار می کردن و می بردن جاهایی که سربازا اعزام هستن تبریز 3 اتوبوس برای اعزام سرباز به سمنان داشت که ما سومین اتوبوس سوار شدیم اگه جا نبود باید خودمون می رفتیم جریان آفتابه (اگه به دریا بریم باید آفتابه ببریم چون امکان خشک شدن آب هست از شانسمون)
خلاصه سوار شدیم و تا ساعت 9 صبح طول کشید را ه افتادن اتوبوس و 9 تبریز رو به مقصد سمنان ترک کردیم سخته از خانواده دوری اشکهاشون اشکات فکراشون که چطورن نگرانی شون و ... بغض و گریه خفم کرده بود نمی تونستم لام تا کام حرفی بزنم توی اتوبوس خلاصه با اتوبوس رفتیم و رفتیم کارت تلفن خریدیم تو راه حدودا و حوالی تهرانو خواستیم بزنگیم یک دونه دکه تلفن بود که متاسفانه ازدحام زیاد سربازا جلو دکه مانع از رسیدن نوبت به ما شد خلاصه افسرده سوار اتوبوس شدیم به راهمون ادامه دادیم راه خسته کرده بود هممونو خسته شدیم از بس جاده دیدیم کم مونده بودیم به سمنان که اتوبوس برای سرویس بهداشتی نگه داشت همه پیاده شدیم من و دوست متاهلم رامین جان بدو بدو با اینکه داشتیم 6 و 8 میزدیم کلیه هامون می ترکید رفتیم تلفن و زنگ زدیم خلاصه عجب چسبید :) بعد رفتیم W30 بعدش سوار اتوبوس شدیم باز حرکت کردیم و رفتیم سمنان فکر می کردیم دیگه رسیدیم چه رسیدنی چشات روز بد نبینه دو سه ساعت از سمنان هنوز راه داشتیم نیم ساعت هم از میدان استاندارد راه داشت تا پادگان تا که رسیدیم حدودای ساعت 11 اینا بود خاموشی پادگان زده شده بود دژبان اومد خواست یکم بترسونه ما رو گفت اینجا خونه خاله نیست ها ، ارتش به نظمش مربوطه خواست بگه معروفه خراب کرد ولی دژبانم پسر خوبی (بعد اسمشو بپرسم بهتون حتما میگم ) گفت حرکت کنین مستقیما ما هم رفتیم و رفتیم حدود 1.5کیلومتر رفته بودیم با ساک های حجیممون از من به شما گفتن ساکتونو هر چقدر تونستین مثل من سبک کنید :)
رسیدیم باز صفمون کردن برگه ی بیمه اینا دادن پر کردیم و اینکه اگه خدایی نکرده مردیم دیه به کی برسه پدرمونو نوشتیم درصدشو 100 گذاشتیم فرم اطلاعات شخصی هم پشت برگ بود پر کردیم وبه همراه برگه آبی(برگه اعزام به خدمت که بهمون پست شده بود ) منگنه کردیم دادیم به کسایی که فرم ها رو دادن و باز صفمون کردن دوباره اسمامونو خوندن و فرستادن دنبال جیره ی لباس و اونجا جیره ها رو دادن به صورت رندوم معلوم نبود یکی قد کوتاه بود xxl بهش دادن و یکی قد بزرگ L دادن بهش :)
اینم عکسی برای عاشقای لباس که ببینن تو آموزش چه لباسی می پوشن :|
جیره هم شامل (پیراهن و شلوار نظامی ، کلاه نظامی ، کلاه زمستانی یشمی ،یک عدد واکس و دو برس کوچیک و بزرگ ، یک جفت پوتین و یک عدد کلاه زمستانی یشمی رنگ،روبالشی سفید یادم رفت و جوراب نظامی سیاه :) ) 50000ریالم خواستن برای اینکه کیف واکس بدن و نوار بغل شلواری بدن و درجه همون دو تا اسلحه گنداق بصورت پایینی و برگه مرخصی توی کیفه بود این اقلام اجباری بودن ولی از اونجا که من ساک نداشتم و کوله همراهم بود واسه ساک هم 250000ریال دادم و یکی گرفتم .
حدودای ساعت 3 شب بود که گفتن برگه مرخصی میدیم برین تا لباساتونو سایز کنید و نوار شلوار و اون آرم گنداق رو هم بدوزین به لباساتون و شلوارتون ، حرکت کردیم سوار اتوبوس شیم و برگردیم تبریز به خانواده اطلاع ندادیم تا سورپرایزشون کنیم ساعت 5 یکی از دوستام به نام سجاد اسکندری بیدارم کرد با زور زیاد شدید ضعف کرده بودیم تو حالت خواب بی هوش بودیم خودمونو رسوندیم یک غذاخوری سر راهی یک جوجه کباب خوردیم و جوری انرژی گرفتیم اونقدر گشنه بودیم که نگو و نپرس باز به راه ادامه دادیم راهمون دور بود اونقدر شهر و روستا تابلوش بود که دیگه حالمون بهم می خورد تابلو و جاده و دریا کویر اینا میدیدیم من عجله داشتم تا یکم زود برسم تا قبل اینکه خانمم به خونه برسه سورپرایزش کنم و هی خدا خدا می کردم قبل 4 تبریز باشم حدود 4 و ده دقیقه بود که رسیدیم ترمینال یک تاکسی بود گرفتم سجاد و رسوندیم خونشون تو طالقانی و خودمم رفت فلکه پیاده شدم طرف تاکسی ها کوی دانشگاه از دکه تلفن زنگ زدم به خانمم گفتم به پستچی گفتم چیزی بیاره بده بهت کجایی زود بگو بفرستمش دیدم تو همسایه بغلیمونو گفتم بیا پایین منتظر باش سوار تاکسی شدم ساک و گذاشتم و رفتم پیش بسوی ویلاسیتی و دید منو شوکه شده بود خلاصه به هر دومون خوش گذشت خیلی تا شنبه هم مرخصی دارم هوراااا :)
بعد رسیدم خونه دیدم بابا و مبین ت پارکینگمونن سلام کردم شوکه شدن و گوجیم کردنرفتیم بالا رسیدیم خونه با بابا و مبین ، آبجیمون تو گوجیمون گریه کرد و فداششم من شوکه شده بود و مامان تا رسیدم خونه شوکه شد خانوده نعمت بزرگیه به خدا :)
جمعه باز درمیایم حدود 3 و نیم بعد از ظهر تا دقیقا ساعت 6 صبح تو پادگان باشیم
امروز پنجشنبه است به عبارتی آخرین روز کاری هفته و من و خانم رفته بودیم بیرون تا به عنوان آخرین روز کاری خسته نباشید حضوری عرض کنیم خدمتشون درسته اتفاقات تلخ و شیرین تو زندگی هر کسی اتفاق می افته مهم اینه از تلخی ها عبرت بگیره و تکرار نکنه و به جای تلخی شیرینی بیافرینه خدا رو شکر یک چند نامه قطع نامه بینمون رد و بدل شد و به امید خدا با فداکاری شون ختم بخیر شد امیدواریم که تا ابد به زندگیمون غم و تلخی وارد نشه و امواج منفی دست بکشه از امروز و جاش امواج مثبت بگیره جاشونو یا علی
امروز صبح جمعه است و ساعت حول حوش 12 هر لحظه اینکه می خوام برم از عشق و شهر و خانواده دور دلتنگی ای مضاعف بهم میده :( :(
مرخصی تمام شد .
امروز جمعه است ساعت 3:30 با بچه ها قرار گذاشتیم برای حرکت توی ترمینال آماده شیم و با اتوبوس اول بریم پادگان سمنان خب طبق قرار حاضر شدیم و سوار اتوبوس شدیم از خانواده ها خداحافظی کردیم و ساعت 4 از تبریز در اومدیم به قصد خلاصه نویسی دیگه نمیخوام چیزی از بین راه و زنگ زدن ها و ... بگم :)
ساعت 5:30 صبح بود که به پادگان رسیدیم و لباس ها رو تنمون کردیم و از شخصی گری برای مدتی خداحافظی کردیم به صفمون کردن برای گشتن وسایل ، وسایل ها رو که گشتن ما رو از دژبانی رد کردن و فرستادن به سوی آسایشگاه های موقت تا تقسیم کامل فعلا تو این آسایشگاه بمونیم . آسایشگاه ما هم با دوستان و دوستم سجاد اسکندری افتاد گردان اُحد گروهان دوران اراشدشم اسماشونو اگه تونستم می نویسم حالا رسیدیم جلوی آسایشگاه ها و گشتن تا کسی لیوان شیشه ای و چاقو و ناخن گیرش چاقو نداشته باشه . بعد از کسائی که پوشه سبز آورده بودن به همراه 10 تا A4 گرفتن اسماشونو نوشتن تا بقیه رو مجبور کنن تو مرخصی حتما بگیریم :) من بخرم خخخخ واسه ارتش :) تو خواب ببینن
تا صبح صفمون کردن تا حدود 2 اینا بعدشم بیرون صف برای جیره پتو و لحاف اونارم گرفتیم و دوباره در اومدیم به خط شدیم برای نماز توی نمازخونه دوم ، تا ساعت 7:30 همین کارا تکرار می شد رفتیم دست به آب و وضو رفتیم نمازخونه و بعدا افطار رو دادن افطار قیمه و سوپ بود یکم خوردیم همراه خرما و آب بعدا رفتم آسایگاه 10:30 تا 2 یک شیفت خواب بود 2:30 بیدار شدیم برای سحری و نماز صبح اینارم انجام دادیم و یک شیفتم 4 به 6 تونستیم خوب بخوابیم چون های آسایگاه خوب بود خیلی چسبید این دو ساعت :)
ساعت 6 که شد بیدار شدیم و به خطمون کردن تو آسایشگاه اٌحد تا حدود ساعت 10 اینا بعدا باز صفمون کردن بیرون و بردن میدان و دوباره به صف و مثلا گفتن فوق لیسانس ها و دکترا رفتن گردان بدر گروهان فتح المبین بعد حروف الف تا خ گروهان شیرودی و کشوری تو گردان بدر و بقیه کسائی که فامیلیشون به غیر ایناست و لیسانس برن گردان بدر گروهان بهشتی و چمران بعد چند تا آموزش دادن مثلا آنکارد کردن پتو و اموزش های توجیهی اینکه اول ادب مهمه بعد انظباط عمومی و ظاهری و بعدا هم آموزش هائی که میدن شعارشونم اینه ایمان ، آموزش ، انظباط
شرایط گردان بدر خوبه چه از لحاظ تخت های آسایشگاهی و چه از لحاظ های دیگر ، جوری که در گردان های دیگر اراشد تخریب شخصیت می کنن تو گردان بدر اینکار رو ابدا نمی کنن و از لحاظ انظباطم بدر از همه گردان ها بهتره و ستوان یکمشم جناب احسان عاشوری هست و اراشد وحید توزنده جانی ، کسری پرویزی ، آقائی،عرب عامری ، الهی فر ، احمدی ما هم طبق شرایط حروف الفبا ا م ی ن ی افتادیم شیرودی و رفتیم نماز و برگشتیم و حالا یک ساعت فعلا اجازه خواب دادن.
در ضمن حالت کامل یعنی لباس نظامی با برگه سینه و کش شلوار و پوتین و وضعیت ناقص یعنی بدون کلاه با دمپایی تو حالت ناقص نمیشه بری اتاق اراشد و درجات بالا
از اونجاییم که دمپایی نداشتم خخخ دو روز با کفش اسپورت می رفتم خخخ همه نگام می کردن بعد رفتم از بوفه خریدم :)
خواب چه عرض کنم کنسل شد و به صف کشیدن و آسایشگاه و آموزش ایست کشیدن و .. رو گفتن الان ساعت 3 هستش و اجازه خواب دادن که منم رفتم دکه ی تلفن و به خانممون زنگ زدیم تو راه خونه بود :) عاشقتم خانممییییییی
الانم که فعلا اینجوری ولم تا خاطرات بنویسم و وسایل و هم جم جور کنم.
بعد آماده باش دادن و تمرین ساعت 6:30 رفتیم حموم یک دوش گرفتیم و جورابامونو شستیم بعدشم رفتیم نماز و افطار بعدش توجیه شدیم چون پاس بودم ساعت 4 تا 6 الان ساعت 4 هستش و من تو پاس پوتین 3 شیرودی با دوستان مشغول چک هستیم که عقرب و رتیل و مار و ارد پوتین سربازا نشه و نظافت کنیم تا جلوی سکوی گروهان انجام دادیم. خونه چه عشق و حالی داشتیم ها :) به یاد خونه :|
فعلا رو پاس هستم تموم شدم باز می نویسم . حالا آماده باش کردن و تا ساعت 9 رو زمین آسایشگاه آماده باش بودیم بعد صفمون کردن گردامونو رو آموزش نظامی دادن بعدا آزاد باش دادن به صورت ناقص بعد رفتیم آسایشگاه ساعت 12 رفتیم نمازخونه و خوندیم برگشتیم هنگ آموزشی ساعت 1 رسیدیم آسایشگاه ساعت 4 آماده باش بودیم و ساعت 4 آزاد باش دادن باز اومدیم رو تخت خخخخ من بخوابم نه بابا رفتم دیکه به بابا زنگ زدم :)
آقای دهقان منشی هنگم ما 3 تا تبریزی بدیم انتخاب کرد و برای کار های کامپیوتری و گفت هماهنگی با فرمانده گردان بهتون خبر می دم گفت شما معملا معاف از رژه میدان تیر میشین اونوقت و مرخصی هاتون زیاد میشه امیدوارم حل بشه :|
امیدوارم مثل شانس های گذشته نباشه :|
مامان اینارم هر وقت گرفتم یا خاموش بود یا امکان مکالمه نداشتن توی این 2 روز :(
رفتیم افطار و یک همبرگر دادن خدا شاهده میزنی زمین هوا میره با 5 تا گوجه فرنگی و2تا خرما خوردیم و بعدش نماز رفتیم آسایشگاه حضور و غیاب کردن و خاموشی زدن 10:30 خوابیدیم تا 2:15 بیدار شدیم بیداری رو زدن رفتیم وضو نمازخنه و نماز خوندیم و رفتیم آسایشگاه بخوابیم بچه ها هم پاس پوتین ، پست آسایشگاه ، پاس دستشویی ، گروبان نگهبان زحمت میکشن برای ما ، ما خوابیدیم ساعت 6 بیدارمون کردن و بیدار باش زدن بیدار شدیم حضور و غیاب کردن بعد صف 6 تایی شدیم پشت سر هم تو آسایشگاه تا ساعت 9 بعد بردن حیاط گردان و به صف کردن تا ساعت 12 بعد آموزشآموزش دادن و بعد آزاد باش دادن برای وضو و نماز تا ساعت 3 بعد اومدن برگه دادن برای مصاحبه پر کردیم الان تا 6 میخوابیم منم زنگ زدم مامان و با بچه ها و عشقم حرف زدمممم چسبید خیلی :) الانم داریم با دوستا حرف میزنیم نتونستیم بخوابیم و بعدش رفتیم نمازخونه آخوند گفت بچه های خوب خدای مهربااااان باید همه می گفتن بلههه :) بعدش سربازان امام زمان باز باید میگفتن بله عین کودکستان :)
بعدش رفتیم افطار یک کوکو سبزی و کمی سوپ دادن یکم تلخه انگار از اون ماده لعنتیه زدن خخخ :| خوردیم و تمام رفتیم قاشق هامونو شستیم و یک ساعت وقت داشتیم تو صف تلفن واستادم نوبت من که رسید زنگ زدم یلدام برداشت قطع کردن تلفنارو :| :|
اه
بعدا رفتیم آسایشگاه حدود 10 دقیقه حضور و غیاب کردن و خاموشی رو زدن خوابیدیم تا 2:30 بیدار شدیم رفتیم سحری الان یکم وقت خالی داریم تا نماز صبح نه میشه این موقع شب به کسی زنگ زد و نه هیچی رفتیم وضو و نماز و برگشتیم ساعت 4 اومدیم آسایشگاه خوابیدیم 6:15 بیدار باش زدن و 6:30 حضور و غیاب ما هم مشغول آنکارد و شونه زدن پتو بودیم :)
بعدش بردن آموزش قدم رو و یکم صحبت سروان ملکی ساعت 12 شد رفتیم نماز ظهر و برگشتیم و نشستیم و جزوه ژ3 و تیر اندازی رو با خودکار تو جزوه هامون نوشتیم و 3:50 شد حضور و غیاب کردن و پاس ها رو گفتن نشستیم آسایشگاه ساعت 4 آزاد باش گفتن و گفتن ناقص کنیم من بدو رفتم بزنگم خانممم خاموش بود و رفتم مامان بزنگم در دسترس نبود اه :( :(
ناچار وقت حمام دادن رفتم دوش گرفتم حال گرتم و باز میرم صف دکه تلفن که خیلی طویله ساعت 5:30 :) :| انشاالله بتونم بحرفم.حرف زدم هورااااااااااااااااااااااااااااااااا به به
ساعت 10 تا 12 صف واستادم باز آموزش بدو رو و قدم رو و .... بعد رفتیم وضو رفتیم نمازخونه بعدا اومدیم آسایشگاه شهید شیرودی بصف شدیم بعد ساعت 4 آزاد باش دادن ناقص کردیم و رفتیم بخوابیم من خوابم نیومد رفتم به خونه زنگیدم به مامامن و حرف زدیم هورا :)
بعدش ساعت 7 رفتیم وضو بعد نمازخونه و افطار بعدا اومدیم آسایشگاه و w20+10 و آب بعدش اومدیم بریم باز بزنگیم هی تلفن قطع شد و نشد :(
بعد اومدیم آسایشگاه اینم بگم هر ارشدی حرف دیگه ای میزنه و حرف اون یکی ها رو تکذیب می کنه :)
اراشد توجیه نشدن یکی میگه شب شعار داره یکی میگه بعد خاموشی نداره و باز صف میدن برای گفتن یا نگفتن بعد یکی میگه شعار نظام از راست ایمان ، انظباط،آموزش هستش یکی میگه نصر من الله و فتح الغریب هستش :)
بعد چراغارو خاموش کردن خاموشی رو زدن و خوابیدیم بازم روزی از نو :)
تا سحری عین روزای دیگه بود ولی چون جمعه بود گفته بودن 8 بیدارمیشیم ولی باز چون اراشد توجیه نبودن 6 بیدارمون کردن پوتین ها رو پامون کردیم و آماده شدیم بعد ارشد عرب عامری گفت بی خود کرده هر کی بیدار کرده بعد رفتم باهاش Private حرف زدم و جریان بی نظمی اراشد و گفتم اینم عرض کنم سحری خوردیم جمعه سوپ و مرغ دادن چون سرگرد اومده بود بررسی و اراشد چن آشغال تو محوطه شونو نبرده بودن 15 روز به همشون اضافه زده بود ترسیده بودن غذای سحری جمعمون خوب بود چون سرگردم بالا سرشون بود.
بعدش که Private مکالمه ام با ارشد تموم شد با دوستام نظافت کردیم آسایشگاه رو 5 نفری . بعدش رفتیم دکه تلفن و زنگیدم Best :) :) :)
بعد محسن بابائی ، حامد باقرزاده ، مصطفی اسپره ، احمد امانی بنی نون و چرک به قول این اصفهانی های عزیز نون خشکه :) :)
خودشم رو تخت می خوردیم باید بعدا پتو رو شونه بزنم :|
بعدش بازم مثل همیشه کار کردیم و یک بازی ام کردیم با بچه ها به نام مافیا و شهروند :) چسبید دیگه داریم کم کم به وضعیت عادت می کنیم خستگیش و ...
ولی دلتنگی ام خیلی شدیده :( :(
بعدش رفتیم نماز و افطار بعدش من پاس 2 پوتین رفتم پاس توجیهی اومدم 10:30 خاموشی خوابیدیم تا 12 بعد پاس خودم بود تا 2:30 پاس واستادم با دوستم که تو گروهان کشوری هستش که بچه تهران بود بهش ترکی یاد دادم (گولاخ - دوداخ - گاش - باش - ال - ایاخ ) خخخ :) :) یاد گرفت
خودمم یکم ژاپنی یاد گرفتم ایچ نی سان شی
بعدش رفتیم وضو و نماز و سحری بعدش خواب 4 تا 6 بیدارمون کردن رژه رفتیم در حد قدم رو و بدو رو بعدش بردن کلاس عقیدتی احکام خیلی خوب بود استاد هم سرباز بود پسر با مرامیه
بعدش برگشتیم آسایشگاه خسته بودم دیدم ارشدآسایشگاه می خواد نقشه تخت های آسایشگاه و بکشه منم گرفتم کشیدم تا بهم کار دیگه ای ندن :|
الانم منتظرم دوستان از نماز بیان بزنگم با خانمم و مامانم هم حرف بزنم که دلم براشون یک ذره شده :(
رفتم نماز بعدش بدو رو رفتیم دکه باز 20 نفر بود اه واسه همون فقط یک دقیقه شد بحررفیم :( گریه ام گرفت قطع کردم بعد یک دقیقه زنگ به خانممم :( :(
اومدیم آسایشگاه صف شیم برای آماده باش کلاس عقیدتی و شعار رژه :)
در دروازه سمنان رسیدم صدای طبل و شیپور رو شنیدم
به خود گفتم که این طبل نظام است دو سال شخصی گری بر من حرام است
نگو سمنان بگو زندان هارون همه دور و برش دشت و بیابون
الا سمنان که خاکش شوره زار است غذای پادگانش زهر مار است
خخخخ یعنی ترکیدیم این شعار و ارشد گروهان داد خخخ :) :)
کلاس خوبی بود بعد رفتیم برای کلاس ژ3 که یکی از بچه ها می خوند و بعدش اومدی آسایشگاه برای آمار شبانه و خاموشی :( من خانممم و می خوام :( :( :(
گریه می کنمم دوستتت دارم یلدا جونم
باز صبح شد بیداری رو زدن بیدار شدیم مثل همیشه امروزم به خانمم زنگیدم و مامانم و بابا تونستم بزنگم بعدش رفتیم کلاس عقیدتی و سالن کنفرانس رئیس کل قرارگاه اومده بود و گفت و گفت ما هم شنیدیم بعدش ظهر شد نماز و .... و بعدش آسایشگاه و رژه و ..و نماز و افطار و حمام و خاموشی بعد 2:30 شد اینم بگم احیا هم تو مسجد پادگان بودیم یادم رفت همه خمیازه کشان رفتیم صف رژه خخخخ زدیم بهم مردیم از خنده :) :)
بعد کلاس حفظ سوره فاطر عقیدتی سیاسی با دوستم احمد امانای و علی رضا اسدی بیات ، استاد اومد و خیلی عالی تدریس کرد :|
بعد نشستیم آنتراکت پیش اراشد گردان و گروهان بدر ، ارشد پرویزی از احمد یهو پرسید مال کجایی؟ احمدم چون انتظارشو نداشت یهو گفت گردان بدر پرویزی گفت خونتون اونجاس :) :) من :) احمد :) پرویزی :0
ترکیدیم از خنده :) بعد گفت فکر کردم گردانمون رو پرسیدین مال من ام پرسید گفتم تبریز بعد برگشتیم کلاس بعد اتمام کلاس با دوستام رفتم به صفمن کردن و بعد بردن محوطه گردان از اونجا تا گردان تقریبا 6 دقیقه راهه پیاده :|
10 دقیقه استراحت رفتیم وضو و نماز برگشتیم آماده باش و ... بعدش گفتن ناقص کنین اتیکت هاتون اومده اونا رو بدوزین اسم و نشان و گردان و گروهان
من و احمدم که یک پا خیاطیم خودمون ماشا الله یک پا خیاط Professional وقتی دوختم فکرم متمرکز جلوی لباس بود دیدم دوختم به پشت لباس یعنی جلو لباس و عقب با نخ به هم متصل شده بودن به این میگن تبارک الله :) :) آخه چیه شما خودت بلدی :)
بعدش احمد زد پیشونیم و خندید گفت بده من بدوزم دادم دوخت ماشاالله اینبار خب دوخت آخرین گره و که می خواست بزنه دید عین مال من شده :) :)( وای مردیمممممم از خنده
احمد خودش خانم خونه است فقط پول برای خرید جهاز نداره :)
باید از حاجی مسجدی و عاشوری کمک بگیریم برای خرید جهازیه اش :)
بعدش رفتم آسایشگاه شهید کشوری دیدم دوستم علیرضا خوب دوخته بیچاره خسته بود گفتم بدوز گفت خسته ام خواهش کردم رومو زمین ننداخت دستش درد نکنه واقعا ازش ممنونم دوخت برام دو تا اتیکتم
بعد بردمش آسایشگاهمون احمد من و علیرضا با هم پر هلو خشکه خوردیم که احمد آورده بود اولین بارم بود خورده ام عالی بود :)
الان اومدم تو صف دکه تلفن زنگ زدم هوراااا عالی و گفتم احتمال کم برم تبریز رفتیم افطار بعدش آسایشگاه و خاموشی و به امید اینکه نامه مرخصی مونو قبول کنه فرمانده جناب احسان عاشوری خوابیدیم :)
صبح شد بیدار شدیم رفتیم سحری و نماز و خوابیدیم بعد 6 بیدار شدیم پتومونو شونه زدیم و رفتیم تمرین رژه و آموزش دادن بعدش نشستیم بصورت کامل آسایشگاه بصورت کامل و گفتن به چه کسایی فرمانده مرخصی داده من توش نبودم رفتم بیرون تو خلوتم گریه کردم و بغضم ترکید حالم بد بود رفتم مسجد با همه دعا کردم سر سجده که خدا کنه منم بهم مرخصی بدن که بعد نماز بصورت شوکه دیدم ارشد آسایشگاهمون دنبال منشی آسایشگاهه دو تایی گشتیم مسجد و پیداش کردیم به ارشد گفتم چیکارش داری گفت 15 نفر از هر گردان مرخصی دادن بهشون وای اسم منم اول بود پریدم هوا هوراااااااااااااااا وای خدا خدا خدا I Love You بعد سوار اتوبوس تهرانیم و از سمنان جلو پادگان میریم ترمینال جنوب تهران یاشاسین شهریمیز ساعت 4 سوار اتوبوس شدیم 4:30 حرکت کرد اتوبوسم عالی بود کولر و ... دستش طلا :)
الان حدودای سرخه هستیم خوابم برد100 تا مونده به تهران بیدار شدم و با محمد نشسته بودیم ساعت 8 رسیدیم تهران
چون 3 تا اتوبوس بودیم ما اولی بودیم اون یکی ها نیومده بودن منتظرشون موندیم با دوستامون گشتیم و گشتیم ساعت 9 دیدیم اونا اونور ترمینالن می خوان برن اورمیه چون تو سهند و ... زندگی می کردن پارسا و ... ما هم رفتیم از تعاونی 8 بلیط گرفتیم مرد خوشقلبی بود حدودای افطار بود دید سربازیم تو ظرف یک بار مصرف برا هممون آش کشید بردیم دادیم بچه ها واقعا دستش طلا سن بالا بود مرده ولی آقا تمام بود بعد 9:45 دقیقه حرکت کرد اتوبوس از تهران رفتین تبریز و ساعت 6 رسیدیم تبریز با بچه ها خداحافظی کردیم با دوستم آزاد اوجاقی رفتیم آبرسان اون رفت باغمیشه و منم رفتم فلکه ماشین نبود پیاده تا بیمارستان امام رضا با ساک رفتم و دیدم تاکسی هست 5 تومان گفتم در بستی تا تجلایی گفت بیا بشین سوار شدیم و رسیدم خونه گوشی رو گرفتم از عرفانه روشنش کردم اولین اس و به خانممم فرستادممممم واقعا چه حس خوبیهههه کنار خانواده :) :) تا شنبه صبح 6 مرخصی داریم :)
امروز جمعه است و ساعت 1:30 قرار بد ظهر اتوبوس حرکت کنه با بچه ها برگردیم پادگان که بعد بابا اینا بردن ترمینال گفتن اتوبوس دیرتر حرکت می کنه به بابا گفتم برن خونه چن به ها و مامان و بابا روزه بدن 2:30 اتوبوس حرکت کرد و 4 صبح رسیدیم پادگان و اونقدر گشتن ساک طول کشید تا 6 دژبانی لفتش داد بعد رفتیم آسایشگاه و رفتیم کلاس عقیدتی و آموزش رژه بعدشم عین روزای قبل ، نتونستم به عشقم زنگ بزنم اه :(
بعدش برگشتم آسایشگاه کار کردیم و کار و کار شبم پاس بودم نخوابیدم صبح شد بازم آموزش و به دست فنگ و بعدش بردن ما رو آماد و پشتیبانی قرارگاه انبار مرکزیش 6 نفر بودیم از گروهان شیرودی با وَن رفتیم انبار خربزه و کتلت و گوشت برزیلی و گوجه فرنگی و نخود و کره و ماست و پنیر و ... حمل کردم بعدش نتونستیم بریم نماز ظهر بخونیم 2:30 برگشتیم بعدش وای یادم رفت صبح هم بهکاری حمم کردیم با دوستم رامین امانی و همه جای حموم و برق انداختیم :) مرد شدیم مرد.
من خانمم و می خوام :(
زنگ زدم حرف زدم هورااااا :)
اشکای خانمم و پاک کردم خودمم داشتم زیر زبونی و چشمی گریه می کردم بعدش رفتیم درس ژ3 بعدش نماز و افطار الانم تو آسایشگاه پوتین ها رو واکس زدم میبرم بزارم بیرون آسایشگاه برای خاموشی
باز سحری شد بازم مثل همیشه بیدار شدیم سحری خوردیم بعدش ناز و بعدش آسایشگاه و 6 بیدار شدیم و آنکارد تخت و کمدم برامون آورده بودن یادمون دادن و آنکار کردیم بعدش رفتیم کلاس عقیدتی و بعدش امدیم آسایشگاه وبه خطمون کردن سران ناصر تاج از بین بچه ها چند نفر رو انتخاب کردن منم انتخاب کردن برای گارد تشریفات برای تشریفات امیر فرزاد اسماعیلی رفتیم و توجیهمون کردن بعدش واکسیل سفید و برگ سینه سفید و کمر سفید دادن تا تنمون کنیم و دیپلماتیک باشیم بعد رفتم آسایشگاه و مثل همیشه کارهای همیشگی رو کردیم زنگ زدم و با عشقم حرف زدم و مامان هم گفتم به بابا بگه پول بریزن به کارتم دستشون طلا ریختن نوکرشونم آی لاو یو خانواده :|
بعد هم افطار و نماز و خاموشی و خواب
و اینم بگم امروز با خبر شده بودیم از طریق تلوزیون آسایشگاه کشوری که توافقات هسته ای با موفقیت بسته شده بین ایران و 5+1
جناب ناصر تاج امر فرموده بودن فردای این روز بریم قرارگاه برای آموزش های پافنگ پیش فنگ و ... گارد تشریفات رفتیم به همه ژ3 دادن به منم اسلحه شماره 131 رسید یادمون دادن با ارشد عرب عاملی عزیز رفتیم خیلی خوش گذشت برای اولین بار اسلحه در دست بعدش اسلحه ها رو تحویل دادیم قرار شد باز فردا که قراره امیر بیاد تمرین کنیم رفتم مثل هر روز کارامونو کردیم زنگ زدم خانممم عاشقتم یلدام و خوابیدیم.
فردا روز شد صبح مارو بردن به خطمون کردن باز بردن قرارگاه تا ناصر تاج وضعیت ظاهری ما رو تایید کنه و تایید کردن و گفت برین آسایشگاه که ارشد عرب عامری تو راه گفت مراسم تشریفات و سرهنگ گفته لغو کنین خوشحال شدیم چون حس اش نبود :)
بعدش رفتم به خانمم زنگیدم و با مامان حرفیدم.
بعد رفتیم نماز ظهر و بعدا کلا کار ها رو انجام دادیم نظافت آسایشگاه و حیاط گردان برای تظریفات امیر به خدا همه چی یک روزه انجام دادن حیاط نماز خونه تزیین و تغییرات کلی :) بلندگو داخل گردان اهنگ پخش می کرد و ساعت 4 همه رو به صف کردن و شماره اتوبوس هامنو گفتن و برای میان دوره گفتن من و دوستای تبریزیم اتوبوس 2 تبریز شدم برای دیدین امر توی سوله ی عقیدتی مراسم با عنوان انس با قرآن برگزار شد.
اول برنامه با همخوانی سرود یاوران حسینی و منتظران مهدی بعدش مسابقه قرآنی حفظ چند سوره قرآن مخصوص سربازان وظیفه ، کادر و خانواده پرسنل و حاج آقا به به :)
ازشون اول آیه رو گفت بقیه شون باید می گفتن بعدش سرهنگ یدالله شوکتی و رئیس عقیدتی سیاسی حرف زدن و امیر وارد شد و گزارش عملکرد اراده دادن و در مورد تحقیقات و پروژه های پهبادی و طرح هاشون .
بعدش گره تواشیح و قرآن کاراشونو کردن واقعا دستشون طلا عالی بود
سربازا هم از ته دل تمام همکارشونو کردن تا مرخضی میان دوره رو امیر ببره بالا تعداد روزشو :)
بعدا به ما گفتن میان دوره 8 روزه اوه به به :)
بعدش حاج آقای انصاری رییس عقیدتی کل قرارگاه خاتم الانبیا از طرف امیر فرزاد اسماعیلی نطق بیان فرمودند نماز جماعت و خوندیم و بعدش سفره افطاری باز کردن برای ضیافت امیر که واقعا هیچی کم نذاشتن پرسنل غذا های زیاد و خوب بودن کاش هر روز امیر بیاد :)
بعد خوردن
امیر فرزاد اسماعیلی گفتند از همه شما سربازان وظیفه متشکرم واقعا برنامه خوبی بود بعدش آرزوی ازدواج به همه سربازان با همسر پاک و دینی کردن و با تشویق و بدرقه سربازان وارد ماشین شده و قرارگاه پدافند سمنان را ترک نمودند بعد همه گردان بدر و فتح المبین به صف شدن به آسایشگاه ها رفتن و به کاراشون رسیدن صف تلفنم زیاد بود نتونستم بحرفم با خانممم ، آخر شب وقت شد نزنگیدم تا سورپرایزش کنم روز میان دوره عاشقتم شب بخیر عزیز دلم خیلی دوستتت دارم خوابید 12:30 بیدارم کردن پست آسایشگاه بدم نظم و تعداد نفرات و باید کنترل می کردم تا ساعت 2:30 باید 2:15 بچه ها رو بیدار کنم برای سحری و نماز یادم رفت ارشد آسایشگاه رامین اندرزی دژبان آسایشگاه سعید باقری و منشی آسایشگاه فرید برزویی رو عوض کردن نمی دونم چرا؟
پست ام تموم شد رفتیم سحری و نماز من قبل سحری حمومم رفتم چون می دونستم مرخصی میدن امروز بهمون :| و سوپرایز خانمم :)
برگشتیم آسایشگاه تا 6 خوابیدیم بعدش آمار و ... بعدش آموزش رژه و...
بعد ظهر شد نماز خوندم و وسایل رو جمع کردیم
به دستور فرماندهی 4:10 دقیقه ظهر از پادگان خارج شدیم با اتوبوس شماره 2 به سمت تبریز حرکت کردیم ساعت 6:12 صبح به خونه رسیدیم :) اس دادم به خانممم ، توی خونه همه خواب بودن رفتم خونه :| دو سه ساعت بعدش من و دیدن خیلی خوشحال شدن خخخ :)
میان دوره رو عشقه از این جمعه تا جمعه بعد :)
مرخصی تموم شد ساعت 12:30در اومدیم از خونه 12:45 از تبریز حرکت کردیم و تو راه ابهر تصادف کوچیکی کردیم vipمون با یک RD منتشر افسر راهنمایی شدیم اومد 3 ساعت منتظر افسر بودیم مدارک طرفین رو گرفت و رفت و رفتیم پادگان تاخیر کردیم ساعت 6:45 رسیدیم و مستقیم رفتیم آنکاردامونو کردیم و نرمش صبحگاهی کردیم و تو صبحگاه مقام سان بیننده دستوراتو دادن بعدش رفتیم بدو رو اسلحه گرفتیم 60 نفر از گردان به پشت
فنگ ، تنبیهی هم خوردیم کلاغ پر با اسلحه رفتیم خخخ.
بعدش آموزش های باز و بسته کردن اسلحه و .... رو جناب ملکی بهمون یاد دادن و جناب سروان بوکائیان بچه ها رو به 5 دسته تقسیم کرد که یک اسلحه برسه و یاد بگیریم باز و بسته کردن ژ3 رو بعد بصورت سرعتی باز بسته کردیم و باز رژه رفتیم بعد رفتیم نماز ظهر و عصر بعد نهار و بعدش آسایشگاه بعدش رژه و ... بعدش آسایشگاه استراحت و خانمم زنگیدم.
بعد رژه باز تنبیهی بدو رو ، بدو بایست ، خخخ بعد شام و خاموشی :) اولین روز خواب خسته خسته
صبح ساعت 4 بیدار شدیم رفتیم صبحانه من حلوا شکری بود نخوردم بچه ها کیک و شیر خریدن خوردیم اومدیم آسایشگاه بغل تخت احمد امانی و حامد باقرزاده خوابیدیم کم مونده بود از آمار جا بمونم خخخخ دیده نمیشدم بچه ها دنبالم می گشتن :)
بعد ساعت 6 رفتیم رژه بنده خدا سر گروهبان احسان ابراهیم پور خواست آموزش بده ،بردنمون میدان صبحگاه و جناب سرهنگ شوکتی و سرهنگ جانباز فرهادی سخنرانی کردند به مناسبت سالگرد عملیات مرصاد
بعدش بردنمون سوله آموزشی اندیشه ،عقیدتی جناب سرهنگ قمری از خاطرات شیرینشون گفتن و ناراحتت کننده واقعا ما سربازیم اونا واسه ما جنگیدن (ناموس ، غیرت ، ایمان ، وطن) جناب سروان بوکائیان و جناب سروان عاشوری و جناب جزئی و ملکی و عشق است .
جناب سرهنگ داوود فرهادی هم توی جلسه معارف جنگ گفتن کتابی معرفی کردن به نام ( درخت بلوط | عملیات مرصاد (فروغ جاویدان) بعدش در مورد شهید علی اکبر شیرودی خطابه نمودند و بعد در مورد پادگان ابوذر بعد سخنان شهید چمران در مورد هوا نیوز ، سر پل دهاب ، جت رنجر ، حاج آقا حسینی ، اس پی شات
بعد اتمام جلسه معارف جنگ ناقص می کنیم توی آسایشگاه بعد بریم نماز خونه با اجازه
رفتیم آسایشگاه کامل کردیم رفتیم نهار بعدش رفتیم سوله ی آموزشی اندیشه جناب امیر فراوان در دوره آموزش معارف جنگ در مورد نقش پدافند هوایی در جنگ و پدافند هوایی تبریز اولین پدافند عملی سخنرانی کردند .
در مورد جنگ الکترونیک passive توضیحاتی دادند بعدش کلیپ فیلم سایت سوباشی که مورد حمله رژیم صدام شده بود به نمایش قرار دادند.
بعدش تموم شد به خط شدیم و برگشتیم آسایشگاه بعدش تمرین رژه و یکم تنبیه بعد سوله آموزشی رفتیم جناب سرهنگ جمشید علی زاده رئیس تامین اجتماعی شهر سمنان باز سخرانی کردند و گفتند خسته نباشید خدمت تمام کارکنان پدافند هوایی ، هوا نیوز و ارتش جمهوری اسلامی یک خاطره ای گفتن اشک هم تو چشماشون دیدهه شد بعد رفتیم شام
بعدش به خانواده و خونه زنگیدم حرف زدیم قطع شد :( بعدش زنگ زدم هورا :)
رفتیم به خط شدیم تا آمار بگیرن ارشد پرویزی بعد آمار بشمار 3 داد و خاموشی رو زد و رفتیم خوابیدیم.
صبح شد و ساعت 4 بیدار شدیم و رفتیم نماز و صبحانه ساعت 6 رفتیم نرمش توی محوطه گردان بدر بعد نرمش یک بارم تو محوطه میدان صبحگاه نرمش دادنمون بعد رفتیم سوله آموزشی اندیشه با چهارپایه هایی که تحویلمون داده بودند و امضاء گرفته بودن از ما بعدش ارشد پرویزی و سرگروهبان میرزایی بچه ها رو ردیف کردند و سخنرانی سرهنگ بازنشسته نیروی دریایی شروع شد بعدش دفترچه بیمه هامون و دادن ارشد پرویزی و مسئول بیمه سربازان اسم ها رو خوندن به ترتیب و دفترچه بیمه ها رو تحویل سربازا دادن بعد به خط شدیم رفتیم آسایشگاه بعد رژه رفتیم بخاطر ناهماهنگی های بچه ها رژه زیاد رفتیم نهارم خوردیم بعدش رفتیم آسایشگاه بعدش نماز تا 4 هم درس خوندیم (چون به همراه چهارپایه هامون یک جزوه هم دادن تا بخونیم چون آخر سر باید کتاب و امتحان می دادیم ) رزم انفرادی بعدش رژه رفتیم و ستوان بکائیان هم سان بیننده بودن بعدش اومدیم آسایشگاه زنگ زدم خانمم و حرف زدیم زنگ قطع شد حال خراب :( اومدیم آسایشگاه بعدش نماز و بعد اون شام و بعدش خاموشی و ارشد پرویزی زحمت کشیدن زدن تشکر از ارشد پرویزی عزیز صبح شد بیدار شدیم ساعت 4 آب قطع شده بود نتونستیم بریم نماز رفتیم بغل ساختمان گردان احد نشستیم الانم اومدیم گردان خودمون تو آسایشگاه چون تو صف سلف گردانمون اخره امروز سه شنبه 94/5/6 یکم می خوابیم چون خسته ایم .
بیدار شدیم صبحانه خوردیم بعدش رفتیم رژه توی میدان صبحگاه بعدش ساعت 8 به سمت سوله آموزشی بدو رو رفتیم . ارشد احمدی و پرویزی گردان و مرتب کردن ما رو چهارپایه بودیم و بچه های سمت چپ رو صندلی چوبی مدرسه ای سروان ملکی هم توضیحاتی در مورد کلاس معارف جنگ دادن . بعدش با ذکر صلوات رو صندلی هامون نشستیم . بعد سروان ملکی دنبال قاری قرآن گشت یک نفر پیدا شد تا چند آیه قرآن رو بخونه و جمع و به حال و هوای قرآنی و عارفانه ببره قرآئت تموم شد منتظر استاد جنگ دفاع مقدس هستیم و بعضیا خواب آلود هستن یا خواب :)
بعضیا پر انرژی مثل من و علیرضا و سجاد شاداب :)
جناب مسعودبختیاری طراج عملیات فتح المبین رو معرفی کردن جناب داوود فرهادی مسول برگزاری کلاس معارف جنگ و بزودی پشت میکروفون حاضر میشن تا توضیحاتی در مورد جنگ خرمشهر تا مرصاد رو بدن.
سپس سرتیپ حسین خلیلی اولین خلبان f14 ایران بعد انقلاب اسلامی ( هم رزم شهید بابایی ) خیلی خوب صحبت کردند و شاداب در حالی که غم فراق برادرشونو داشتن ازشون متشکریم و آخر با تشویق سربازان وظیفه تشریف بردن و جمع پدافند سمنان رو ترک کردن بعد رفتیم بدو بوفه آب و ... بخریم بوفه هنوز بسته بود رفتیم نماز بعدش رفتیم نهار و الان اومدیم آسایشگاه کلاس حفاظت اطلاعات سروان بختیاری ساعت 2:40 دقیقه است آماده میشیم بریم کلاس . به خانمم زنگیدم دوستتت دارم خانمممی تو قلبمی و فراغ دوری رو نمیفهمیم چون تو قلب همیم.
با سر گروهبان ابراهیم پورم حرف زدیم و با هم گپ زدیم یکی یکدونه هستن عین اراشدمون الهی فر و عرب عاملی و توزنده جانی و حسینی و محمد حسینی و احمدی خسته نباشید مخصوص همشون خیلی سخته مدیریت گروهان ها کلاسم کنسل شد قراره جزوه رو جواد ایزد پناه از هم خدمتیامون بخونه و ما بنویسیم .
ارشد پرویزی هم با بچه ها حرف زد بعدش در مورد امریه ها پرسید که کیا امریه دارن بعد ارشد عرب عامری هم تشریف آوردن و چند تا سوال از کتاب از بخش ژ2 و... پرسیدند بچه ها جواب دادند ارشد عرب عامری یکم خندوند ما رو بعدا با ارشد پرویزی بعد پاشیدم رفتیم رژه بچه ها خراب کردند سه چهار باره رژه رفتیم عرق کردی دیگه نای نداشتیم بدو رو رفتیم تا حوض میدان صبحگاه باز برگشتیم تنبیهی و بعد تموم شد رفتیم بوفه یک دلستر خریدیم گرم گرم بودیم همه ، بعد گفتن ناقص کنین بچه ها اومدن آسایشگاه همه کارهای خودشونو می کردن نشسته بودیم تو آسایشگاه ارشد پرویزی و من و فرشاد رو انتخاب کرد منچ بازی کنیم من مهره زرد بودم، فرشاد سبز ، ارشد آقائی سبز و ارشد پرویزی آبی ، آقائی اول شد من دوم ارشد پرویزی سوم و فرشاد پاکزاد چهارم مجبور به گرفتن دلستر آلبالو شد :)
الان اومدم تو آسایشگاه کشوری پیش سجاد اسکندری و گلمون علیرضا اسدی بیات داره .سرشو می خارونه و عاشقانه می خنده :) اوو به به :)
ساعت 6:20 دقیقه رفتیم به سمت نمازخونه فکر می کنید؟ نه نرفتیم چون آب قطع بود هم برق ها رفته بود و نتونستیم بریم نماز متاسفانه بعدش رفتیم شام و بعدش خاموشی :) بازم نه خاموشی در کار نیست وقتی برق ها رفته خدا خاموشی رو زده دیگه 9:20 همه رفتن خوابیدن ولی من که پاس بودم برا توجیه رفتم زیر تور والیبال با محمود باقری و سعید خانی و آرش ایمانی و حسام حلمی رفتیم ارشد حسینی به صفمون کرد بعد واستادم ارشد الهی فر ما رو توجیه کرد من پاس 3 آسایشگاه بودم رفتم ناقص کردم خوابیدم ساعت 10:20 تا پاس دو که پاسش تموم شد من و بیدار کنه ساعت 1:52 دقیقه بیدارم کردن کامل کردم جورابامو پوشیدم ، گتر پا رو انداختم رو پام و پوتین و فرنچ مو پوشیدم و رفتم سر پاسمون :)
برق ها اومده ولی باز سیاهیه چون خاموشی زده شده و
با نور چراغ قوه دارم دفتر خاطراتمو می نویسم و بعدش ویراستار کنم توی سایت
چراغ قوه رو از نوید امین الرعایی گرفتم قراره بعضی بچه ها رو 3 بیدار کنم می خواستن برن حموم چون صبح ها آرومه فعلا برم آمار و به شیفت بدم 68 تا آمار بخواب باید پاس پوتینم 68 تا پوتین شمرده باشه و 3 نفرم که پاس هستن میشه گروهان شیرودی کامل 71 نفر ، علیرضا ایزدی پور هم پاس 3 پوتین یکی از با مرام های شیرودیه . اسکندر انوری هم رفت دستشوئی :)
فرید برزوئی پاشو بسته نمیدونم چی شده امیدوارم بزودی خوب بشه پاشد بطریشو داد آب پر کردم از آب سرد کن چون شبا کسی آب نمیخوره آب ها ساعت 3 تا 5 اینا خنکه خنکه نشستم سمن چپ آسایشگاه بغل در و آمار و هر لحظه کنترل می کنم.
اسکندر ساعت 2:29 دقیقه بر
شت و باز رفت آب پر کنه:) بچه آروم و قرار نداره :) ساعت 3:45 پاسمون تموم شد ولی از شانس که داریم گفتنپون برق و روشنایی و آب نیست بچه ها رو بذارین بخوابن ، پاس محوطه هم بخوابن پاس پوتین هم پوتین هاشو بذاره آسایشگاه و بخوابه ارشد توزنده جانی گفتن بنابه گفتگوهاشون با سروان ذاکر شیفت نگهبانی
من هم از اونجا که پاس آسایشگاهم در وقفل کردم و دراز کشیدم بغل پوتین ها تا پوتین ها رو برندارن که بدبخت میشیم باید هر صدای کوچیکی اومد بیدار شم :( بدترین پاس 2 سال اخیر بوده اراشد می گفتن که هم برق نیست هم آب :)
تا ساعت 5:42 بیدار بودیم الان بیداری رو زدیم و بچه ها بیدار شدن از کف آسایشگاه پوتین هاشونو برداشتنبعدش رفتیم به صف شدیم و رفتیم صبحانه نمازم که نتونستم بخونیم نرفتیم به صف شدیم بچه ها رو بردن سوله ی آموزشی ، گارد تشریفات رو سوا کردن من ، علی رضا اسدی بیات و محمد الهویردی زاده و سجاد اسکندری ، بچه ها با ارشد عرب عامری بدو رو رفتیم قرارگاه و بعد گفتن برین اسلحه خونه برگردوندن باز به قرارگاه باز اسلحه خونه ارشد گفت بشینین خسته گیتون بره یک ستوان سوم کادر بی احترامی کرد به ارشد عرب عامری ، ارشد عرب عامری رو ناراحت کرد و فرستادن گردان بعدش ارشد محمدحسینی ما رو ردیف کرد بعد 15 دقیقه به نشانه اعتراض برگشتیم گردان بدر واقعا باید مدیریت ها یکم با ترفندایی جلوی توهین ها رو بگیره اومدیم آسایشگاه ناراحت و ناقص کردیم بریم نماز الهم عجل لولیک الفرج
بعدش رفتیم نماز وقتی برگشتیم پوریا با سروان ملکی بود من و صدا کرد و گفت 73 ای به نشانه تحقیر منم ناراحت رفتم ببینم امری دارن انجام بدم سروان ملکی من و برد آسایشگاه و یکم با لهن تند حرف زد بی خی ولش
بعد به صف شدیم 5 ناقص کردیم رفتیم با سجاد و علی رضا بیرون گردان نصر برای خرید از بوفه اش بعدش ساعت 6 رفتیم شام و 6:30 نماز و الان بعد یک چند ساعت اومدیم آسایشگاه تا خاموشی رو بعد توجیه و به صف شدن بچه ها بزننو امیدوارم خدا از طرف من عذابی به ظالمان بده که ندونن از کجا خدا سرشون بدبختی بارونده واقعا حالم خرابه از همه دوستام متشکرم که به فکرم بودن تو ناراحتی هام ، خاموشی رو زدن
ادامه تایپ مطالب بعد اولین مرخصی یگانم ان شا الله افتادم تهران شهید ستاری
در داخل برگه امریه این مطالب بود جهت اطلاع سربازان آموزشی
گردان ها و گروهان های موجود در پدافند هوایی سمنان
گردان خیبر : اطلاعاتی در این زمینه معمولا زیر دیپلمی ها و دیپلمی ها در این گردان قرار می گیرند که شامل گروهان های مطهری - مفتح - حبیبی - همت می باشد.
و بالا ترین ساختمان در هنگ آموزش ساختمان گردان خیبر می باشد .
گردان اُحد : اطلاعات در این زمینه معمولا فوق دیپلمی ها در این گردان قرار دارند ولی اگر آمار لیسانس های اعزامی زیاد باشد لیسانس ها را نیز شامل می شود و شامل گروهان های لشکری - مدنی - دوران - اردستانی می باشد .
و در زیر ساختمان خیبر و بالای ساختمان گردان بدر واقع شده است.
گردان نصر : اطلاعات در این زمینه لیسانس ها در این گردان قرار دارند و گروهان های بابایی - یاسینی - ستاری - فکوری در این گردان واقع شده اند.
گردان نصر نزدیکترین محل به میدان صبحگاه هنگ آموزش می باشد .
گردان بدر و فتح المبین : که در کنار هم با فاصله یک حیاط واقع شده اند فاصله 500 متری با ساختمان نصر را دارند و در یک بخش مجزا هستند که گردان بدر شامل لیسانسی ها و گردان فتح المبین دانشجویان فوق لیسانس و دکترا را شامل می شود
گردان بدر شامل گروهان های بهشتی - چمران - شیرودی - کشوری
و فتح المبین شامل گروهان های عرب یار محمدی - همتیان می باشد .
سلسله مراتب فرماندهی (باید حفظ شوید )
عنوان |
درجه |
نام و نشان |
فرمانده معظم کل قوا | آیت ا... | سید علی خامنه ای |
فرمانده کل ارتش | سر لشگر | عطا الله صالحی |
فرمانده قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء | امیر سرتیپ | فرزاد اسماعیلی |
فرمانده مرکز آموزش پدافند هوایی سمنان | سرهنگ/ سرتیپ2 | یدالله شوکتی |
فرمانده هنگ آموزش | سروان پیاده | سید مهدی جعفری |
فرمانده گردان بدر | ستوان یکم پیاده | احسان عاشوری |
فرمانده گروهان شیرودی | ستوان یکم پیاده | عباس ملکی |
آدرس پستی پدافند هوایی سمنان
سمنان - میدان استاندارد - جاده نظامی پدافند هوایی سمنان - هنگ آموزش
کد پستی : 11184-35451
تلفن : 33601356-023
نمونه درخواست مرخصی ( قالب مرخصی )
بسمه تعالی
از : سرباز آموزشی نام و نام خانوادگی سرباز
به : فرمانده گروهان نام آسایشگاه درجه فرمانده رسته جناب نام و نام خانوادگی فرمانده
موضوع: درخواست مرخصی
سلام علیکم
احتراما به استحضار می رساند به علت علت گرفتن مرخصی خود را در این بخش بنویسید
تقاضای 72 یا 48 ساعت تا شهرستان ................. از مورخه ...................... الی .................... را دارم لذا خواهشمندم در صورت صلاحدید موافقت و نتیجه را امر به ابلاغ نمائید .
با تقدیم شایسته ترین
احترامات نظامی
امضاء سرباز آموزشی
عکس از پدافند سمنان
مطالب موجود در برگه امریه بعد اتمام آموزش
516 بسمه تعالی محل اعزام : آذربایجان شرقی
درجه:دانشجو نشان- نام : مهدی امینی نام پدر : احد اعزامی :1394/04/01 تحصیلات لیسانس
به شماره پرسنلی 942001778 و کد ملی 1361418842 برابر امیریه 39-1110/1/ق/نا15 مورخه 94/06/01 صادره از معاونت نیروی انسانی ق پ ه
خ (ص) نامبرده در طرح تقسیم مورخه 94/06/01 جزء سهمیه منطقه پداه شمال ( شهید ستاری ) منظور گردید و به وی دستور
داده شد در تاریخ 94/06/08 به یگان منتقله معرفی نماید . ضمنا هزینه سفر تا یگان منتقله به حساب عابر بانک وی واریز خواهد شد .
وضعیت جسمانی معاف از رزم [ ] وضعیت حقوق : دارد [*] ندارد [ ] شماره بیمه : 3290136628
آدرس یگان : سه راه افسریه - جاده خراسان - نرسیده به خاور شهر- گروه پدافند هوایی شهید ستاری
رئیس نیروی انسانی مرکز آموزش و میدان تیر شهدای وظیفه پدافند هوایی سمنان
سروان اداری پرسنلی جواد دلفام
مهر و امضاء
تغییر امریه بدون عوض
پادگان جدید : تهران - سه راه افسریه - ستاد فرماندهی پدافند هوایی تهران خاتم الانبیاء نبش بیمارستان بعثت
مرکز مطالعات موزه و تاریخ نگاری پدافند
انتقالی با عوض به منطقه شمالغرب
با توجه به 12 ماه خدمت بنده در سمنان و پادگان شهیدستاری و قرارگاه خاتم الاتبیاء(ص) قصد انتقالی به شهر و دیار خودم و منطقه شمالغرب شهید داوود برادری را دارم با توجه به اقدامات و رسیدن نامه شماره 121-1652 مورخه 95/2/22 از شمالغرب به[ نیروی انسانی ق پ ه خ (ص)آجا] و رونوشت آن به[ مرکز مطالعات و آیین نامه های رزمی ق پ ه خ (ص) آجا ]-[پشتیبانی مرکز ق پ ه خ (ص) آجا] اقدامات لازم انجام و بلامانع اتتقالی از پش مرکز دریافت و طی نامه شماره 110-1653 به منطقه شهید داوود برادری ارسال گردید تا اقدامات لازم مبذول و ارسال شود .
مشخصات عوض : سید رضا عسگری اعزامی 94/8/1
نظامیان ناتو و واکنش پدافند از زبان امیر سرتیپ فرزاد اسماعیلی
چرا ایکائو آسمان ایران را امن ترین آسمان می داند؟
بازدید وزیر دفاع از نمایشگاه پدافند و مراحل باور 373 و اس 300
رژه روز ارتش 29 فروردین 95
رونمائی از سامانه S300
سامانه که در سال 95 از بندر انزلی ایران توسط کاروان دژبانی وارد ایران شد پس از طی مسیر سری به پدافند هوائی قرارگاه خاتم تحویل داده شد .
در رژه یکشنبه که در جوار حرم حضرت امام خمینی (ره) برگزار شد، سامانه پدافند هوایی اس300 از مقابل جایگاه ویژه عبور کرد.
روسیه پس از رفع تحریمهای سازمان ملل علیه ایران، قرارداد اس300 را در دستور کار قرار داد و پس از تجدید و اصلاح این قرارداد، سامانه اس300 وارد کشور شد.
سامانه اس-300 قادر به نابود کردن اهداف بالستیک است و از قابلیت حمله به اهداف زمینی نیز برخوردار است.
این سامانه میتواند هواپیماهای دشمن را در فاصله 150 کیلومتری و ارتفاع 27 کیلومتری نابود کند.
آئین گرامیداشت سی و هشتمین سالروز ارتش جمهوری اسلامی ایران روز یکشنبه (29 فروردین) در جوار حرم امام خمینی (ره) و با حضور حسن روحانی، رئیس جمهور ایران و جمعی از فرماندهان عالیرتبه نظامی برگزار شد.
مصاحبه اختصاصی با جناب سرهنگ بازنشسته خسرو جهانی :
| چکیده ای از سخنان در زمینه انتصاب و جداسازی پدافند و افتخارات پدافند و توصیف پدافند |
من در این برهه از زمان افتخار می کردم که یک سرباز پدافند باشم
من در سخنرانی هایی که در صدا و سیما دارم همیشه گفتم
گفتم که اگر شما همیشه می خواهید پدافند را بشناسید
چون یک مسئله رو هیچ وقت فراموش نمیکنم زمانی که
جناب سرهنگ فرزاد اسماعیلی رو به عنوان فرمانده پدافند در بین 20 نفر از
زبده ترین فرماندهان و اساتید ، خدمت مقام معظم رهبری دادند که آقا این
20 نفر از نظر تخصصی از نظر رفتاری از نظر عملکرد از نظر بهره سازمانی از نظر زکاوت
و هوش و آگاهی و بصیرت این 20 نفر خودتون یکی رو انتخاب کنین به عنوان فرمانده پدافند
ایشون انگشت سبابه مبارکشون رو میبرن روی سرهنگ دوم فرزاد اسماعیلی و به هر حال در
انتصابات پدافندی به درجه سرتیپی نایل میان
یادم نمیره خیلی از پدافندیا با من بودن که محکم با دست راست زدن روی پاشون " ای داد و بیداد "
گفتم چیه ؟ گفت " تلاشایی که ما در دفاع مقدس از خودمون نشون دادیم و پرچم جمهوری اسلامی رو
در بلندترین قله عزت و شرف به احتزاز در آوردیم ای داد و بیداد از بین میره ! بابا سنی نداره این جوونه! این مگه
میتونه پدافند و اداره کنه ؟ ! " خب این الهامی است که مقام معظم رهبری شده بود که بیاد از بین این اسامی
دست رو ایشون بذاره و ایشون هم به عنوان یک چهره علمی ، یک انسان بسیار با بصیرت و آگاه و به عنوان یک الگو
و اسطوره که آدم احساس میکنه ایشون از روز اول جنگ در دفاع مقدس بوده و به نقاط حساس ، حیاتی و
استراتژیکی کل کشور ما آگاهیش به مراتب از اگاهی کشور های بیگانه که اون موقع آمریکا میومد نقاط حساس و حیاتی
ما را مشخص می کرد .
238 نقطه حساس کشور رو به 4000 رسونده و با مدیریت خاصی که داره و با سلسله مراتبی که گذاشته
و با عقیدتی سیاسی خوبی که در عمق اخلاقی و اعتقادی نیرو ها عملکرد خوبی داشته
حفاظتی که واقعا دشمن رو به پدافندیای عزیز شناسونده و ایمانم به خوبی معرفی کرده وسلسه مراتب فرماندهیشم
بسیار عالیست و از همه اینا مهمتر انسان وقتی وارد پدافند هوایی یعنی قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء میشه
احساس می کنه وارد فیضیه شده انسان های بسیار مومن ، معتقد ، اطاعت پذیر و فرمان بردار از رهبری و باز هم
وقتی نگاه می کنیم میبینیم در سلسله مراتبش از پیشکسوت عالی مقاممون جناب سرتیپ به هر حال قاسم فراونا
به عنوان مشاور عملیاتی خودشون استفاده می کنن آدم فخر می کنه افتخار می ورزه به این مسئله و همیشه این نوید رو
من به مردمی که براشون صحبت میکنم دادم که شما هیچگونه ترس و وحشتی نداشته باشید
آسمان ولایی کشور به قدرتمندترین نفرات و با علم ترین نفرات سپرده شده و جمعی از عزیزا به هر حال
در سپاه ، بسیج ، ناجا و ارتش به عنوان یک قالبی که قرارگاه پدافند هوائی خاتم الانبیاء میگن جمع شدن و
مدافعان خوبی برای آسمان ولایت هستند و من دهم شهریور ماه سال 1387 رو که پدافند منتزع و منفکت شد
احساس کردم که آقا متوجه این قضیه شده اند که پدافندیا به بلوغ فکری و بلوغ علمی و نظامی کامل
رسیده اند و باید مستقل بشند و احساس کردم که یک تشویقی هم برای ما هاست که چون پدافند
خوب عمل کرده این ها هم خوب عمل کردند پس بصورت مستقیم عمل کنه و الحمد لله که اینها خودشون
رو در عملیات های مختلف خوب نشون دادند . آسمون ولایی کشور رو از ، با دستگیری ریگی ها ، با نشوندن
اون هواپیما های ناتو ، اون پهپاد ها ، به دنیا ثابت کردند که امن ترین آسمان ، آسمان ولایی کشوره ایرانه و نگهبانان
و پاسداران خوبی داره . راداریای عزیز ما با چشمان بیدارشون و انتظار ، که چون انتظار سخته به هر حال انجام وظیفه می کنند که قدرشناسی می کنیم از راداری های عزیز از توپچی های گرانقدر ، همین الان از سامانه های موشکیش و بهشون
افتخار می کنیم و میگیم خدایا شکر که اگر ما کشور رو به پیروزی رسوندیم با نیروهای مسلح دیگرمون و مدال پیروزی رو در گردن ملتمون که واقعا لیاقتشونو دارن انداختیم در حال حاضر پدافندی های حاضر و خبره تری مراقب این پرچم به احتزاز در آمده هستند و بسیار هم خوب عمل کردند و آقا وقتی می فرمایند "امروز پدافند مستحکم و استوار تر از همیشه است" یعنی تشویق پدافند یعنی رضایت رهبری که ان شاء الله آقا امام زمان از همه شما ها که مخصوصا شما پیشکوستا که اومدین و این سنگر رو خالی نذاشتین و بیش از 30 سال دارین خدمت می کنین خدانگه دار شما باشه متشکرم از دعوتتون.
اخبار مربوط به قرارگاه
صدای تیراندازی در آسمان تهران/ پرنده ناشناس در محدوده ممنوعه بود
جمعه سه دی سال 1395
حوالی ساعت ۱۰صبح امروز، چند مرتبه صدای شلیک در فاصله ای کوتاه در آسمان تهران شنیده شد. این صدا برای شهروندان تهرانی که در برخی محله های منطقه 6 تهران حضور داشتند قابل شنیدن بود.
ایلنا از قول یک منبع مطلع عنوان کرد: «یک پرنده هوایی کنترل از راه دور و مخصوص فیلمبرداری (هلی شات) که از کارگر به سمت جنوب تهران در حال پرواز و فیلمبرداری از مناطق ممنوعه بود از سوی پدافند هوایی مورد هدف قرار گرفته و متلاشی شده است.»
پس از بررسی ها قرارگاه ثارالله گزارش داد پرنده بدون سرنشین که صبح امروز در منطقه پرواز ممنوع میدان انقلاب و بیت رهبری ساقط شد متعلق به صداوسیما بوده است.
پس از آن محسن همدانی معاون امنیتی استانداری تهران در این خصوص گفت: «این هلی شات به دنبال تصویربرداری هوایی از محل نماز جمعه تهران بوده، اما به منطقه پرواز ممنوع بی توجهی کرده و وارد این منطقه شده است و توسط پدافند هوایی مستقر در محدوده مهندم شده است.»
وی تصریح کرد: «تیمی که مسئول پرواز این هلی شات بوده است باید به طول و عرض جغرافیایی منطقه و محدوده پرواز ممنوع توجه می کرده که در این زمینه دچار سهل انگاری شده است.»
پرواز این هلی شات به سمت منطقه ممنوعه هرچند عمدی نبوده اما موجب می شود که از سوی توسط توپهای ضدهوایی مورد اصابت قرار گرفته و منهدم شود.
قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء(ص) درباره شلیک سامانه های پدافندی در تهران نیز توضیحاتی منتشر کرد و پرنده بدون سرنشین را یک کواد کوپتر اعلام کرد که برای ساخت یک فیلم مستند، بدون هماهنگی اقدام به پرواز بر فراز شهر تهران کرده بود و مورد اصابت سامانه های پدافندی قرارگاه پدافند هوایی قرارگاه پدافند هویی خاتم الانبیا(ص) ارتش قرار گرفت.
لازم به ذکر است این اولین بار نیست چه چنین اتفاقی در این محدوده رخ می دهد. چند سال پیش نیز یک پرنده کوچک بدون سرنشین دانشجویان دانشگاه شریف در حال پرواز آزمایشی در حوالی این محدوده بود توسط پدافند هوایی از بین رفت.
در همین زمینه گفتنی است در محدوده مرکزی تهران مراکز و ساختمانهای مهم مربوط به دستگاه ها و شخصیت های طراز اول با ضریب امنیتی بالا قرار گرفته است که از آن به دقت محافظت می شود. حفاظت آسمان این محدوده نیز با همین دقت صورت می پذیرد. این مسئله منحصر به تهران نیست و در پایتخت اکثر کشورها مناطق حساسی با این قواعد وجود دارد.
قرارگاه خاتم الانبیاء تهران به روایت تصویر
تصاویر تایید شده ارسالی
تصاویر ارسالی دوستان
با سلام شما می توانید تصاویر ارسالی خود را با قالب زیر برای ما بفرستید :
نامی برای عکس برای مثال : عکسی از پدافند هوائی در آبدانان
اگر شخصیتی فرماندهی در عکس بود نام فرمانده ذکر شود برای مثال : سرلشکر عطا الله صالحی
سپس نام خود را ارسال کنید برای مثال : علی محمدی راد
سپس با عنوان "ارسال تصاویر پدافندی" به ایمیل : unitazad.ir.amini@gmail.com ارسال فرمائید تا پس از تایید مدیریت سایت در این بخش قرار گیرد با تشکر از همه سربازان زیر پرچم و کارکنان زحمت کش پدافند هوائی خاتم الانبیاء